داستان جالب در مورد حجاب

ساخت وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

بهش گفتم: امام زمان (عج) رو دوست داری؟
گفت: آره! خیلی دوسش دارم.


گفتم: امام زمان(عج) حجاب رو دوست داره یا نه؟
گفت: آره!


گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟
گفت: خب چیزه!.... ولی دوست داشتن امام زمان (عج) به ظاهر نیست، به دله.


گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست، به دله بدم میاد.
گفت: چرا؟


براش یه مثال زدم:
گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده


و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری


و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره.


عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟


بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم.


بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟


چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه!
دوست داشتن به دله...


دیدم حالتش عوض شده.


بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟


تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟


حرف شوهرت رو باور می کنی؟


گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه.


گفتم: پس حجابت... .
اشک تو چشاش جمع شده بود.
روسری اش رو کشید جلو...
با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم، حجاب که قابلش رو نداره.
از فردا دیدم با چادر اومده.


گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!
خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره.
می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه.

درانتظارظهور...
ما را در سایت درانتظارظهور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6m3131 بازدید : 218 تاريخ : يکشنبه 15 اسفند 1395 ساعت: 20:52